۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

صدايي كه مرا مي خواند
ازجنس رفتن است
تو بمان
و مرا با تمام وجودت زندگي كن

(جعفري - مهر 89)
به كجاي اين آسمان پنهان كردي
ابرهاي خسيست را
كه اينجا دراين بركه بي آب
نيلوفري از تشنگي مرد
من به لهجه نيلوفري خواهم گريست
تا او را از باران چشم خود احيا كنم

(جعفري - مهر 89 - تقديم به دوست خوبم اسد وجودي در غم عزيز از دست رفته اش)

پل هفت رنگ

پل رنگين كمان
از دولت باران
پهن است
تا صندوقچه آسمان خالي نشده
از من و از اين شهر گذركن

(جعفري - مهر 89)

حس غريب

حس پنج گانه تني ام
دستشان از تو كوتاه اند
اي حس ششم
اي حس ناتني ام
مرا ازديدن
از شنيدن
از لمس او سرشاركن

(جعفري - مهر 89)

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

اگرميرسيد دستم به آسمان
مسير بارش باران را
رو به آسمان مي كردم
كه بشويد  چهره مهتاب
و فرو بنشاند آتش خورشيد

(جعفري - مهر89)
 
Free counter and web stats