سرزمین من بی خیال
آسمانش بی خیال
ابرهایش هرموقع میخواهد می چکد
پاها ی من راه خود را میروند
ذهن من راهی بیراهه ها
درختان این باغ
آب را بی تشنگی سرمیکشند
هرکسی ساز خود را می زند
رهبر این موسیقی هم
بی خیالی طی میکند
من نوشتم دراین آشفتگی
تو هم بنویس
بی خیال
(جعفری _تبریز - شهریور90)
آسمانش بی خیال
ابرهایش هرموقع میخواهد می چکد
پاها ی من راه خود را میروند
ذهن من راهی بیراهه ها
درختان این باغ
آب را بی تشنگی سرمیکشند
هرکسی ساز خود را می زند
رهبر این موسیقی هم
بی خیالی طی میکند
من نوشتم دراین آشفتگی
تو هم بنویس
بی خیال
(جعفری _تبریز - شهریور90)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر